ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺠﯿﺒﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﻣــــﺸﻢ !

ﺧﻮﺩﻣﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ؛

ﺑﻪ ﺁﺧــــــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻧــﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ !

دست های او را کـــــــه گرفتـــــی

دیگـــر به مـــن نگاه نکن

نگاه تـــو

بیشتـــر از دیـــدن دستهایتان

آتشـــم میـــــــزنــــــد.

 عجب خیاط نامردیست دنیا !

دل هیچکس را براى من تنگ ندوخت !

چه انرژی عَظیمی می خواهَد

کنترل اَولین قطره اَشــــــــــــک برای نَچٍکیدن!

حال من دست خودم نیست

دیگه آروم نمی گیرم !!

دلم از کسی گرفته که می خوام براش بمیرم !!

بذار تو حال خودم باشم منو چند تا شمع

بذار تو حال خودم باشم، نه نمی خوام پا شم

بذار تو حال خودم باشم ، نمی تونم زورکی تو دل تو جاشم

بذار تو حال خودم باشم ، می خوام چند روزی تنها شم

بذار تو حال خودم باشم ، نمی خوام رویاهای تو از هم بپاشن

قشنگی صورت تو به خنده هاشن

بذار تو حال خودم باشم ، منو چند تا شمع

بذار تو حال خودم باشم  نه نمی خوام پا شم

بذار برو منو اصلا با این هوا  . هوایی که خیلی بد میشه شب ها

می خوام این شبای سخت و یه جوری از پسش برآم

رو شده دستت برام

بذار برو منو و نیا این ورا

من حالم خوبه همین پایین ترام

این زندونی که ساختی رو می خوام از حبسش درآم

تنگه قفسش برام  ولی من می خوام از پسش برآم

همه ی آنهایی که مرا می شناسند

می دانند چه آدم حسودی هستم

و همه ی آنهایی که تو را می شناسند…..

لعنت به همه آنهایی که تو را می شناسند !

دارم تموم دردهایی رو که واسم جا گذاشتی می کشم

نه با قلمو نه با رنگ و نه روی بوم

بلکه با دل

با خون

و روی دوشی شکسته!